?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Tuesday, December 20, 2005

ما این مدت بی خودی با خودمان می خندیم. تقصیر ما هم نیست. بیشتر تقصیر شعرا و موسیقیدانان است.
مثلا آقای مولوی می فرمایند :
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
که این جمله نشان دهنده این است که در زمان مولوی شیاف هنوز اختراع نشده بوده است.
یا اینکه ایشان در همین شعر می فرمایند :
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
که این مصرع ایشان بدون شرح است و حتی نمی توان پرسید که ایشان چه چیزی را کجای عشق دیده اند.
علاوه بر این ایشان در جای دیگری می فرمایند :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
که ما از این عبارت "شیخ با چراغ" یاد "نازیلا با تیر و کمان " و یا "شکیلا با تیر و کمان" می افتیم.
ما همانطور که قبلا هم گفته بودیم به کل مخالف کاری هستیم که شکیلا و نازیلا با تیر و کمان انجام داده اند اما نمی دانیم چرا آقای جیپسی کینگ از اینکار انقدر خوشحال شده اند و می گویند لالای لای لالای لالای.

ما یک حرف جدی هم داریم :
باباجان ما که کلا چهار نفر بیشتر در این مملکت باقی نمانده ایم، این کارها دیگر چیست؟
و منظورمان از این حرف تقریبا همه هستند.