?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Sunday, July 25, 2004

مريم ديشب برگشت. مازيار هم يكي دو روز ديگر مي رود. نه ما انقدر وقت داشتيم كه انقدر كه مي خواهيم ببينيمشان. نه خودشان. بالاخره عروسي و پاگشا و انواع مهماني ها خيلي هم براي كسي وقت نمي گذارد. طفلك علي پاك هم از وقتي آمده وقتي ندارد. فوت مادر بزرگش برنامه هايش را حسابي به هم ريخته است. همان مادربزرگي كه خيلي مديونشيم :‌منظورم همان است كه عباس آباد در واقع خانه او بود.راستي تولد لاله هم هست :‌تولدت مبارك.تولد آزاده هم هست :‌تولد تو هم مبارك.مطمئن نيستم كه قبل از اينكه دوستيشان شروع شود مي دانستند كه در يك روز به دنيا آمده اند يا نه. اما خيلي جالب است كه تولد آدم و دوستش در يك روز باشد.فكر مي كنم كه امشب را با هم باشند :‌پدرام و لاله و آزاده. چقدر هم جايشان خالي است. نمي توانيد نصور كنيد كه چقدر هربار جايتان را خالي كرديم. حتي ميشل پطرس هم كه معلوم نيست پريروز از كجاي آسمان افتاد وسط ختم مادربزرگ علي، اولين چيزي كه گفت همين بود :‌جاي نيما و پدرام خالي. بگذريم.چون بعضي هايتان مريم را خيلي نديده ايد بايد تعريفش را بكنم : مريم يك مرام كركسي واقعي است. يعني فكرش را بكنيد كه رفته بوديم شمال و تازه داشتيم سوژه ها را بررسي مي كرديم و هنوز مراسم لجن كشان را شروع نكرده بوديم كه با جمله اول به دوم كل ماجرا را گرفت. نه فقط ماجرا را گرفت كه سوژه جديد را هم او شروع كرد. خداييش يكي دو ماه است كه بخاطر سوژه اي كه مريم كوك كرده ديگر كسي كاري به آرش ندارد و ماجراي لجن كشان به سام خلاصه شده است. فكرش را بكنيد : سام !براي همين مي گويم كه مريم يك مرام كركسي واقعي است. مجسم كنيد كه حتي علي درود هم با آن اخلاقش از مريم خوشش مي آيد. فكر نمي كنم كه رفقا هيچكس را به راحتي مريم در جمع پذيرفته باشند. البته مقايسه سختي هم هست،‌چون شكيبا و لاله تقريبا از وقتي كه كره زمين تشكيل شد جزو جمع ما بوده اند. براي همين به مازيار تبريك مي گويم بخاطر انتخابش. البته بجز اين هم از او انتظاري نمي رفت.