?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Thursday, June 09, 2005

ما امروز صبح یاد دو تا نکته افتاده بودیم اولیش بامداد خمار و دومیش آهنگ "یک شه مستی باز سر راهمه" که البته این دومی را یک روز دیر به فکرمان رسیده بود چونکه آن شب مستی پشت سرمان بود نه سر راهمان. بامداد خمار هم که وعلوم است وضعیت خودمان بود.

بعضی وقتها هست که جای خالی دوستان بدجوری احساس می شود.
دیروز در استادیوم Chez chokouffe نشسته بودیم.
این اسم جدید خانه ماست که خودمان برایش اختراع کرده ایم. تلفظش را هم برای بی سوادها می گوییم که می شود : شه شوکوف. یعنی نزد شوکوف یا خانه شوکوف. بسته به مورد هم می شود استادیوم شه شوکوف یا بار شه شوکوف یا دانسینگ شه شوکوف یا سینما شه شوکوف.
من بودم و شکیبا و علی درود و بابک و وهاب.
به جز سفر کردگان، آرش که استادیوم آزادی بود. سام بازی را می خواست با والده مکرمه تماشا کند. شهرام خارک بود و جاوید هم خانه مادربزرگ. صابر هم که کلا یک مدتی است که ناپدید شده است.
به همین دلیل مجبور شدیم که یک شیشه تکیلای ناب مکزیکی را همین 5 نفری سر بکشیم. به سلامتی ملت ایران و رفقا و محمد نصرتی و علی پاک و هر چیز دیگری که به فکرمان می رسید. البته به سلامتی کسی که گل دوم ایران را هم بزند نوشیدیم که فایده نداشت.
بازی که تمام شد به این نتیجه رسیدم که دو نفر هستند که در این لحظه خاص از زمان باید صدایشان را بشنوم و متاسفانه فقط سه دقیقه کارت تلفن داشتم. ناچارا از بین نیما و مازیار ، اولی را انتخاب کردم. که به این وسیله از مازیار و مریم بابت این تبعیض عذر می خواهم.
سام قرار بود که نیمه دوم را با ما ببیند که پیدایش نشد. بعد هم زنگ زد که با هم برویم میدان سعادت آباد ولی نمی دانم چرا وقتی که ما رسیدیم سعادت آباد سام جردن بود. تفسیر این موارد را هم به عهده خود دوستان می گذارم. این را هم گفتم که بعدا نگویید من کم شایعه می سازم و شما در غربت سوژه ندارید.