?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Friday, January 28, 2005

گفتم این جام جهان بین به توی کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد.

نمایشنامه در یک پرده با شرکت حافظ و حکیم :
مکان : هتل حکیم
زمان : آخر هفته
----------------------
صحنه تاریک است. صدای حرف زدن حافظ و حکیم پای تلفن می آید
حکیم : بابا اینا رفتن برقان. اگه حال می کنی پاشو بیا اینجا
حافظ : چطور تنهایی ؟
حکیم : تنها نیستم ولی چه خیالیه تو خودی هستی پا شو بیا.
-----------------------
( چرا شما زود قضاوت می کنین. من اصلا منظورم کس خاصی نیست که حالا یک برقان گفتم که شما نباید زود فکر کنین منظوری دارم (
------------------------
صحنه روشن می شود. حافظ روی مبل نشسته است و تلوزیون نگاه می کند. در کنار صحنه در اتاق حکیم دیده می شود.
در همین لحظه در اتاق حکیم :
...
...
ACCESS DENIED.
دسترسی شما به این قسمت نمایشنامه فیلتر شد. لطفا پراکسی ست کنید.
-------------------------
حافظ که از این وضع حوصله اش سر رفته تصمیم می گیرد که اقلا یک جام جهان بین این میان گیرش بیاید.
به طرف اتاق حکیم می رود و در می زند.
جوابی نمی آید.
دوباره در می زند.
در اتاق باز می شود و کله حکیم از لای در پیدا می شود.
- چیه ؟
- چیزه ... ام ... من دیوانم رو اینجا جا نذاشتم ؟
- بی خیال یک نیم ساعت دست از سر ما وردار
- ا مثل اینکه بد موقع در زدم ( سعی می کند سرک بکشد ولی حکیم جلوی دیدش را گرفته )
- حالا چی می خوای ؟
- چیزه ... ام ... من خیلی تشنمه تو اتاق تو لیوانی چیزی پیدا میشه ؟
حکیم دور و ورش را نگاه می کند. تنها چیزی که هست یک جام جهان بین است.
- بگیر برو یک نیم ساعت ما رو بی خیال شو.
در اتاق را که می خواهد ببندد حافظ از لای در موفق به شناسایی هویت مینا می شود و با توجه به پوزیسیون مربوطه می تواند گنبد مربوطه را نیز شناسایی کند.

سوال : پیدا کنید پوزیسیون مربوطه را !

Sunday, January 23, 2005

شما هم اگر به اندازه من کار داشتید، وسط آنالیز ساختمانتان، بیخیال می شدید و می آمدید اینترنت برای رفقا جوک تعریف کنید :

دو تا ترک رفته بودند قطب شمال.
می رسند به یک اسکیمو .
یکیشان می پرسد:
آقا شما اینجا زن سفیدپوست دارین ؟
- " بله"
- " زن سیاه پوست چطور ؟ "
- " بله "
- " زن سفید سیاه چطور ؟ "
- " نه واللا این یکی رو نداریم. "

بر می گردد به دوستش می گوید :
- " خاک تو سرت غضنفر. اونی که ... پنگوئن بود ! "