?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Tuesday, December 07, 2004

امشب منزل ميلاد ذک مهمان هستيم. خانه جديدي گرفته که نزديک خانه ماست. فکر کردن به مهماني يکي از بهترين چيزهايي است که لحظه هاي بي حوصلگي من را بهبود مي دهد.
وقتي که به اندازه الان بي حوصله ام و يک کوه کار هم دارم، دو تا راه حل وجود دارد. اوليش اينکه بنشينم و مداوم اسپايدر سوليتر بازي کنم و بعد عصر با اعصاب خراب برگردم خانه، دوميش اينکه به يک مهماني يا يک مسافرت خيلي خوب فکر کنم.
مثلا فکر کنم به اختراع يک نوع سالاد که امشب درست کنم و براي ميلاد ببرم :

سالاد کرفس :
محتويات : يک عدد کرفس خرد شده
سه عدد سيب زميني پخته متوسط خرد شده
دويست گرم کالباس ژامبون گوشت اعلا
سس مايونز مخلوط با خردل و روغن زيتون بودار و فلفل و نمک

روش تهيه : همه محتويات را در ابعاد نسبتا ريز خرد مي کنيم و با هم مخلوط مي کنيم و بعد سس مربوطه را روي آن مي ريزيم و حسابي مخلوط مي کنيم.

تفسير فهرست غذايي :
تفسير غذايي براي غير مرام کرکسي هاست.مرام کرکسي ها احتياح به تفسير ندارند و کاملا ماجراها را از چشيدن يک قاشق از اين سالاد درک مي کنند . همه چبز را، از بي حوصلگي مفرط من تا استخري که پريشب رفتيم و خيلي خوش گذشت تا ماجراهاي متنوع دوستان و جوج هاي همچنان نداده تا برسد به حالي که ديروز دانشجويان از خاتمي گرفته اند و اشکش را در آورده اند تا حالي که اصولا هر روز در اين مملکت از ما گرفته مي شود و اشکمان در مي آيد.
مرام کرکسي هاي خالص حتي مي توانند با بو کردن اين سالاد متوجه شوند که اين آخر هفته شرابهاي ما در شيشه ريخته مي شود و ما مي شويم صاحب 40 ليتر شراب که لابد با اين ترتيب که ماهي يکبار هم به زور مي شود رفقا را جمع کرد براي مصرف يکي دو سال کافي است.