کنسول خبیث ایالات متحده به ما ویزا نداد.
به همین دلیل ما نمی توانیم این تابستان در خدمت دوستان سفرکرده باشیم. و در نتیجه همینجا در خدمت دوستان حاضرخواهیم ماند.
البته ما در این سفر درست است که ویزا نگرفتیم اما بجایش یک چیز خیلی مهمی یاد گرفتیم.
ما از قبل می دانستیم که موجودات جهان دو نوع هستند، یا پستاندارند یا پستانخوار.
در هواپیمای ایران ایر که بودیم فهمیدیم که کارمندان هواپیمایی هم دو نوعند یا مهماندارند یا مهمانخوار. که البته این دومی را فقط در ایران ایر می توان دید.
در ضمن ما دیگر می توانیم سرمان را بالا بگیریم و خودمان را داخل آدم حساب کنیم چونکه تا حالا ما دبی نرفته بودیم و آدم در این مملکت بهتر است قرمساق باشد تا دبی ندیده و حالا لااقل دبی دیده هستیم و می توانیم از سر افکندگی بیرون بیاییم.
در ضمن ما فهمیدیم که دبی همان ایران است و کلا تمام مردم آن کشور ایرانی هستند. من یکی که از هر کسی هر چیزی پرسیدم فارسی جواب داد.
مثلا پرسیدم : Could you please tell me were the National bank of abudhabi is?
و جواب شنیدم : bebin dadash , mostaghim boro, in charrah ro ke rad kardi bepich chap.
در ضمن باید اعتراف کنم که فکر می کردم که بسیار از دبی بدم بیاید، حال آنکه بدم نیامد. اما جایی هم نبود که به من خیلی هم خوش بگذرد. به شخصه آنتالیا را ترجیح می دهم.
در ضمنروزنامه شرق ادوشنبه پیش ( 8 می 18 اردیبهشت) را بخوانید. صفحه آخر ستون کرگدن نامه :
یک نفر از نویسنده می پرسد چرا شما در نوشته هایتان از واژه های جدید مثل خفن و ژوله استفاده نمی کنید !
به این ترتیب متوجه می شوید که چقدر ژوله فراگیر شده است.