?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Tuesday, October 19, 2004

بار پيش که روی مبل های <توی شومینه> نشسته بودیم, عروسی مازیار بود. بین عقد و عروسی که ما آمده بودیم تا لبی تر کنیم.
امروز آن خانه که صدای خنده ما را به خود گرفته است به هجمه غم به خود می پیچد و سیاه می پوشد.و به خاطرات شاد ما لحظه سیاه غم را می پوشاند.
مرگ بر مرگ با آن چهره سیاهش وقتی که چنین ناگاه می رسد از راه. مرگ بر مرگ.

حشمت اکنون نزد خدای حشمت است.
سخت است برایم اینکه چیزی بر این بیفزایم. جز اینکه دیروز صبح.سکته ناگهان.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home