?�?�?�?�?�?�?�?�

?�?�?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?� ?�?�?�?�?�?�?�?�?�?�

Wednesday, August 25, 2004

بحث ادبي درباره ديدن و دانستن

امروز درس ادبيات داريم به بررسي دو فعل مي پردازيم.
فعل اول :‌ديدن.
مثال انكاري جقيقي از يكي از رفقا : چي ما ؟‌نه اصلا از اين خبرها نيست. ما فقط همديگر رو مي بينيم.
مثال اثباتي :‌به بينمت به ژوله وصل شي ( با تاكيد بر ه)

آهنگ از عليرضا عصار :
نگاهم كن، نگاه تو ترانه است...

بحث در مورد آهنگ :
والله ما نگاه هاي زيادي تو زندگيمون ديدم كه بينشون ماتيز معمولي، ماتيز قرمز و ماتيز سياه بوده. حتي نگاه هايي ديدم كه محمود يا اسكندر بودند. اما خدا وكيلي نگاهي كه ترانه باشه نديدم چونكه اصلا سنخيتي نداره.
بحث دوم در مورد آهنگ :‌
چه معني داره كه يك كسي با اون همه ريش و پشم مثل آقاي عصار بگه نگاهم كن ! ما خيال مي كرديم كه كسايي كه چنين خواسته اي از آدم دارند يك كمي لطيف تر از اين هستند !

فعل دوم :‌دانستن.
ابتدا جمله اي از عهد عتيق (‌تورات) مي خوانيم. سفر آفرينش.باب چهارم. آيه اول :
Now Adam knew Eve his wife, and she conceived and bore Cain.

مصرع : ( ورد زبان خضوعي )
ز گهواره تا گور دانش بجوي.

ايضا بيت :
درخت تو گر بار دانش بگيرد / به زير آوري چرخ نيلوفري را

توضيح واضحات :‌آقا اين چه ربطي به اون ماجرا داره؟‌تازه خود اون ماجرا هم چه ربطي به دانش داره؟ اصلا آقا من از اين به بعد به هيچكس فولاد درس نمي دم. اصلا به من چه كه اون رفيقمون درختش بار دانش نداشت ، چرخ نيلوفر رو رديف نكرد. چرا واسه آدم حرف در ميارين ؟

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home